BABAK 1992 | ||
خبرآنلاین: اشتهای شما کور خواهد شد اگر قیمت دسر پودینگی 44 میلیون تومانی را دیده، و حاضر به پرداخت آن نباشید و یا اصلا نداشته باشید که پرداخت کنید! این دسر که دو قیراط الماس داشته و با خاویار و طلا و بهترین شکلات بلژیکی مزین شده بستنی هایی مانند بستنی طلای 400 هزار تومانی برج میلاد خودمان را به گاراژ می زند. پودینگ این دسر از 4 نوع از بهترین شکلاتهای بلژیکی با طعم های هلو و پرتغالی و … ساخته شده است.این دسر توسط سر آشپز معروف مارک گیبرت در منطقه لیندث هاو و در هتل هاوس ویندرمر در کامبریای انگلیس کنار بزرگترین دریاچه طبیعی این کشور ساخته و به مناسبت هفته ملی شکلات ناقابل به قیمت 22 هزار پوند عرضه شده است. سال گذشته دسر سرندیپیتی فروزن در نیویورک به قیمت 15730 پوند به فروش رفت اما اینک این گرانترین دسر پودینگی دنیا 22 هزار پوند بفروش می رسد و اگر یک نفر پولدار دست به جیب پیدا شده و آنرا خریده و بخورد، نام خود و دسر را در گینس ثبت می کند. [ چهارشنبه 90/8/18 ] [ 7:45 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
شرکت تولیدکننده لوازم ورزشی نایک کفش کتانی منحصر به فرد خود را وارد بازار کرد. این کفش مخصوص بیماران مبتلا به پارکینسون و کلاً کسانی که در اندامهای بدن خود لرزش دارند ساخته شده است و طوری طراحی شده که نیازی به بستن بندهای آن وجود ندارد چراکه به طور اتوماتیک بسته می شود. در حال حاضر این کفش ها به قیمت 4هزار دلار عرضه شده است. [ چهارشنبه 90/8/18 ] [ 7:41 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
در سال هایی که نبود بارها از خودمان سؤال کردیم که ناگهان کجا رفت. شهره لرستانی چرا دیگر بازی نمی کند؟ اصلا کجاست این دختر جوان و زیبای سریال های «آپارتمان» و «امام علی». «کو لیلی» فیلم درخشان لیلی با من است؟ این یک علامت سئوال بزرگ بود. سؤالی که یک راز بزرگ در خود داشت. در سال هایی که نبود بارها از خودمان سؤال کردیم که ناگهان کجا رفت. شهره لرستانی چرا دیگر بازی نمی کند؟ اصلا کجاست این دختر جوان و زیبای سریال های «آپارتمان» و «امام علی». «کو لیلی» فیلم درخشان لیلی با من است؟ این یک علامت سئوال بزرگ بود. سؤالی که یک راز بزرگ در خود داشت. رازی که ما از آن بی خبر بودیم و این بی خبری باعث شد آرام آرام او را به صندوقچه خاطرات بسپاریم. اما این پایان کار نبود. شهره لرستانی دوباره برگشت. این بار با هیئتی تازه که اثر عبور غمبار زمان در آن مشهود بود. خب، باید جشن می گرفتیم و البته او هم با حضور در کارهای طنز به این لبخند دامن می زد. اما آن راز همچنان در جای خود باقی بود. رازی که برای اولین بار در این بخش تازه از مجله پردیس بر زبان شهره لرستانی می آید. کودکی پدرم قاضی دادگستری و مادرم معلم بود. شاید دیدن مادری که هر روز شال و کلاه میکرد و سر کار میرفت، باعث شد تصویری که از زن در ذهن کودکانه من و خواهر بزرگم شکل گرفت، تصویر زنی شاغل باشد. اصلا فکر نمیکردیم چیزی به اسم زن خانهدار هم وجود داشته باشد. در همان بازیهای کودکانه هر کدام کاری را انتخاب کرده بودیم، انگار جنم بعضی کارها از همان زمان در خونمان بود و امواج نامرئی تقدیر ما را به سمتشان هدایت میکرد. من از پنج سالگی دوست داشتم نمایش اجرا کنم و در همان عوالم بچگی، بدون اینکه بدانم اسم این کار کارگردانی است، نمایشهای کودکانهام را خودم کارگردانی میکردم. در خانهمان پردهای اتاق نشیمن را از پذیرایی جدا میکرد. من همه را جلوی این پرده به صف مینشاندم و با صدای بلند اعلام میکردم: ساکت باشید. کارگردان شهره اجرا میکند. بعد پرده را کنار میکشیدم و شروع به اجرا میکردم. اجراهایم هم خیلی ساده بود، ادای هر کسی را در میآوردم، از اعضای خانواده تا برنامههای روز تلویزیون و شخصیتهای روز، تقلید صدا میکردم، جوک میگفتم و… ما اصالتا لر هستیم، البته ما در تهران به دنیا آمدیم و بعد هم به خاطر شغل پدرم مرتب از این شهر به آن شهر میرفتیم. در این میان چند سالی در همدان ساکن شدیم و به نسبت شهرهای دیگر بیشتر ماندیم. شهره و پرده نمایش هم از این شهر به آن شهر میرفتند. قاطعانه از همان کودکی تصمیم گرفتم کارگردان بشوم. قهرمان دوران کودکیام چارلی چاپلین بود. نام خانوادگی ما در اصل صالحی لرستانی است. وقتی مدرسه رفتم، به تقلید از چاپلین (که چارلز اسپنسر چاپلین را مخفف کرده بود) من هم نامم را کوتاه کردم به شهره لرستانی و صالحی را حذف کردم.طنز را دوست داشتم. همه هم من را به طنازی میشناختند و مجلسگرمکن و اسباب شوخی و خنده محفلهای خانوادگی بودم. همدان خیلی سرد بود. یکی از این بخاری نفتیهای قدیمی بزرگ داشتیم. من ساعتها پشت آن قایم میشدم و در سکوت حرفهای همه را یادداشت میکردم. بدون اینکه آگاه باشم، دیالوگنویسی را تجربه میکردم. بعد از مخفیگاهم بیرون میآمدم و میگفتم ساکت، ساکت… و تعریف میکردم هر کسی چه گفته بود. یکی از تفریحات من و برادر کوچکم در تابستانها که مدرسه نداشتیم، این بود که با پدرم به دادگستری میرفتیم. وقتی مراجعین میآمدند، زیر میز پدر پنهان میشدیم و یواشکی آنها را از لای ترک میز زیر نظر گرفته و به حرفهایشان گوش میدادیم. عشق ما دعواهای زن و شوهری بود. هیچ وقت یادم نمیرود روزی مردی با همسرش وارد اتاق پدرم شدند. مرد به محض ورود دستش را روی قلبش گذاشت و گفت آقای قاضی من دارم از دست این زن میمیرم.این زن مرا کشته است. بعد ناگهان کف اتاق به حالت غش افتاد و گفت من دیگر زنده نیستم! زن که این صحنه را دید با عصبانیت شروع کرد به کتک زدن مرد و داد و هوار که مرتیکه دروغگو، بلند شو و نمایش بازی نکن. مرد هم از جایش پرید و گفت: ببینید آقای قاضی من راست میگویم و خودتان ببینید که این زن با من چه رفتاری میکند. واقعا صحنه جالبی بود. انگار اجرای زنده نمایشی را جلوی چشمهایم میدیدم. این صحنهها خاطرات تابستانهای ما بود. دوران نوجوانی و جوانی همیشه گروه تئاتر مدرسه با من بود. از نوشتن و به وجود آوردن لذت میبردم. آن اوایل که بلد نبودم بنویسم حفظ میکردم. نمایشنامهنویسی که بلد نبودم، اما قصههایی شبیه نمایشنامه مینوشتم و با گروه تئاترمان اجرا میکردم. کمی بزرگتر که شدیم، پدرم بازپرس ارشد همدان شد. آن موقع سینما رفتن خیلی باب بود. همدان هم چند سالن سینما داشت. هر کدام هر هفته یک یا حتی چند فیلم جدید میآوردند. همیشه هم با هم اختلاف و درگیری داشتند و گذرشان به بازپرس ارشد زیاد میافتاد. برای همین خیلی هوای پدرم را داشتند و هر شب ما را برای تماشای فیلمی جدید دعوت میکردند! من هم عاشقانه تمام فیلمها را چندین بار میدیدم. روزهای خاطرهانگیزی بود. سال 64 به تهران برگشتیم. من دیپلم گرفتم و بلافاصله وارد دانشگاه هنر شدم. سال عجیب و غریبی بود. من چند کار را با هم انجام دادم، تصدیق و دیپلمم را در اوج بمبارانهای جنگ گرفتم و در دانشگاه قبول شدم. در حالیکه مردم همه در حال فرار بودند و صدای آژیر خطر تبدیل به موسیقی متن زندگی تکتکمان شده بود. طنز عجیبی بود، من زیر نور چراغ داشبورد ماشین در جاده فشم فلسفه و منطق میخواندم، در صورتی که همه چیز در دنیای اطرافم غیرمنطقی بود. در همین حال و هوا شدم دانشجوی رشته کارگردانی و بازیگری دانشکده هنرهای نمایشی. در همان ترمهای اول که اکثر درسهایمان عمومی بود، من غرق تئاتر شدم و 17 نمایش را به کارگردانی خودم روی صحنه بردم. کمکم شروع به بازی کردم و توجهها بیشتر به بازیام جلب شد و پیشنهاد پشت پیشنهاد از راه رسید. با محمد رحمانیان، مهتاب نصیرپور، علی دهکردی و خیلیهای دیگر هم دوره بودیم. شروع به بازی در تلویزیون و سینما کردم، کارهایی مثل سریال «عبور به خیر» و… اما اولین کار جدیام که خیلی دیده شد، سریال «آپارتمان» بود. اواسط دهه هفتاد بود. جنگ تمام شده ودوران اصلاحات هم رو به پایان بود و فضای جامعه داشت بازتر میشد. من هم دیگر ده سالی بود به عنوان بازیگر شناخته شده بودم. [ چهارشنبه 90/8/18 ] [ 7:39 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
افراد مشهور همواره زیر ذره بین دیگران هستند و معمولا هر کاری انجام دهند، دیگران و به ویژه علاقه مندانشان آنها را رصد می کنند. ظاهر و شکل و قیافه افراد مشهور شاید اولین چیزی است که باعث جذب یا دفع دیگران می شود. در این گزارش شما را با زشت ترین افراد مشهور دنیا یا به عبارتی کسانی آشنا می کنیم که بهره کمتری از زیبایی دارند. __________________________________________ 1? مرلین منسون مرلین منسون، خواننده آمریکایی که نام واقعی اش برایان هیو وارنر است، بیشتر به خاطر ظاهری که برای خودش می سازد، مورد توجه قرار می گیرد. شاید ظاهر عادی و واقعی این خواننده آمریکایی به اندازه آنچه خودش برای خودش می سازد، زشت نباشد. به هر صورت او با این کارها خود را در فهرست زشت ترین افراد مشهور جهان قرار می دهد. [ چهارشنبه 90/8/18 ] [ 7:36 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
آیا میدانید: که بیماری قند اولین عامل کوری در مردم جهان است ؟ آیا میدانید: (11%) جمعیت جهان را چپ دستان تشکیل داده است ؟ آیا میدانید: استرس تا 5 برابر سیستم ایمینی بدن را پایین می آورد ؟ آیا میدانید: حرف D برای اولین بار در عدد 100 بکار می رود (Hundred) آیا میدانید: سرود اصلی کشور یونان متشکل از 158 بیت میباشد ؟ آیا میدانید: دو سوم آدم رباییهای جهان در کلمبیا به وقوع می پیوندد؟ آیا میدانید: پشه اشخاص جوان را نسبت به اشخاص پیر ترجع میدهد آیا میدانید: حرف سی (C) هیچگاه در املای اعداد انگلیسی بکار نمیرود . آیا میدانید: یک گاو می تواند از پله ها بالا برود ولی پایین نمی تواند بیاید آیا میدانید: تنها یک نفر در جهان در مقابله با ایدز جان سالم به در برده است آیا میدانید: وزن کل انسان های جهان با وزن کل مورچه های جهان برابر است آیا میدانید: یگانه چیزی که بیشتر باعث مرگ و میردر جهان میشود پشه است آیا میدانید: مقاومت موش صحرایی در برابر بی آبی بیشتر از شتر میباشد . آیا میدانید: هر هکتار جنگل قادر است بیش از پنج تن گرد و غبار هوا را جذب کند . آیا میدانید: 1روز سیاره زهره برابر است به 30 روز زمینی و یک سالش 7 ماه است آیا میدانید: که در خط استوا ، دمای هوا در تمام فصول سال تقریبا یکسان است؟’ آیا میدانید: تعداد مرغ ها در سراسر جهان تقریبا” با جمعیت انسانها مساوی است . آیا میدانید: قطر خورشید در حدود 139 هزار حجم آن 103 میلیون بار بزرگتر از زمین است. آیا میدانید: در یک سانتی متر مربع پوست شما (12) متر عصب و (4) متر رگ و مویرگ وجود دارد . آیا میدانید: 50 درصد جمعیت جهان در طول حیات خود هیچگاه از تلفن استفاده نکرده اند . آیا میدانید: موشهای صحرایی سالانه یک سوم منابع و ذخایر غذایی جهان را نابود می سازند؟ آیا میدانید: برای اینکه 700 گرم به وزن شما اضافه شود باید 9 کیلو سیب زمینی بخورید ؟ آیا میدانید: حروف انگلیسی A,B,C,D در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 99 دیده نمی شود؟ آیا میدانید: اگر ساعت 7 صبح با هواپیما، توکیو را ترک کنید ساعت 7:45 عصر روز قبل به هاوایی میرسید آیا میدانید: تقلب در مدارس بنگلادش جرم به حساب میآید و افراد بالای 15 سال در صورت تقلب کردن، به زندان فرستاده می شوند آیا میدانید: اگر سلول های موجود بر روی پوست بدن یک انسان را به دنبال هم بیچینیم طول آن 45 مایل خواهد شد. [ چهارشنبه 90/8/18 ] [ 7:33 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |