مرداد 91 - BABAK 1992

BABAK 1992
 
لینک دوستان
در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو
انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای
خانه اش آب می برد.
یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر
خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که
وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما
کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را
انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است.
کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب
بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی
که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف
تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "
مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. "
موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش...
گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه
می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این
طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها
آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر
تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟ "

[ پنج شنبه 90/7/28 ] [ 10:30 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

داستان کوتاه توهم 

این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم می‌خورد که واقعیه:دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، 20 کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.

این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!

خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صداراه افتاد.

هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!

تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.

تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.

تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم. 

دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.

وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود.


[ پنج شنبه 90/7/28 ] [ 10:27 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

 

I"ll teach you!   ……….………..…….حالا بهت نشون میدم  !

It was heaven!  …..…………….……………….محشر بود  !

There is a dear!  ……………..………..….…..قربونت برم  !

Mind how you go!  …….....….......………مواظب خودت باش.

It"s a matter of sink or swim!  ....مسئله ی مرگ و زندگی است  !

Like fun!  …………….…...………! تو گفتی و من هم باور کردم

After a fashion ……….…......….…………..همچین بگی نگی!

You can"t milk a bull ……..…...….هی میگم نره میگه بدوش!

That"s the end! ………………..………… همینو کم داشتیم!

It"s all over and done!  ………...…….……..کار تمام است!

The die is cast!  …………..…...………...کار از کار گذشته!

It"s all a fiddle!  ………….……...……… همه اش کلک است!

Don"t rub it in!  ……..…....………اینقدر به رخ ما نکش!

I see ………………………………………..که اینطور!

What"s cooking!  ………….………….………قضیه چیه؟!

I stand corrected.  ………........…….اشتباه خود را قبول می کنم!

He"s not all there!  ……….......….……سیمهایش قاطی است!

I swear it!  ………………….…………..قسم می خورم!

That"s a good fun!  ………………….قصه ی قشنگیه!

Mark my words! ...........…یک روز خودت می فهمی! یادت باشه!

Cross my heart!  .................…..!به شرافتم قسم! این تن بمیره

He"s not the man for that!  …........…….این کاره نیست!

Point taken!  ……………………….………قبول کردم!

Use your loaf!  …………....…………کله ات را به کار بینداز!

Go fly your kite!  ……….…..………..سرت به کار خودت باشه!

Please yourself!.......... هر کاری دلت می خواهد بکن، به من چه!

None of your cheek!  ….........……….فضولی اش به تو نیومده!

Your wish is my command……..….……شما امر بفرمایید!

You"re a one!  ………………..………عجب ناقلایی هستی!

I"m not a mind reader!  ………………علم غیب که ندارم!

None of your concern!  ……………….فضولی موقوف!

That"s torn it!  ………………………همه چی ضایع شد!

Don"t ride the high horse!  …….........….از خر شیطان پیدا شو!

 


[ دوشنبه 90/7/25 ] [ 6:45 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

ترفندی برای مخفی سازی فایل ها در داخل موبایل بدون داشتن نرم افزار جالبه!


1- با فایل منیجر موبایل بر روی همون فایلی که می خواهید تغییرش بدهید بروید.
2-Option =>> Rename
3- حالا پسوند فایل رو پاک می کنیم. ( با دکمه C می شه پاک کنید) می تونید از پسوند های exe. یا txt. یا dat. استفاده کنید و حالا برای اینکه پسوندش یادت نره اونو یه جایی تو اسمه فایلت بزار. اگه هم به کل ،اسم فایلت زایست. اسم رو هم عوض کن.
4-حالا OK رو بزن
5- هر موقع فایلت رو لازم داشتید همون طوری که گفتم پسوند فایل رو بر می گردونی.
نکته: با این روش فایل های کامپیوتر رو هم می توان پنهان کرد.


[ جمعه 90/7/22 ] [ 7:27 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]

مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد

از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست

دید او فیش حقوقم را مگر؟
کاین چنین از پیش من بگرفت پر

مرغکم رفتی تو از پیشم چرا
کردی از پیش خودت کیشم چرا

من به تو خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری با کبابت داشتم

خاطراتت مانده در کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون از فراق

ران و بال و سینه ات یادش بخیر
قلب چون آیینه ات یادش بخیر

با سس قرمز چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب و دلارا می شدی

ای فدای ژامبون رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته چین تو

ناز کم کن پیش ماها هم بیا
لطف کن ،یک شام، اینجا هم بیا

دستمان از گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان را در نیار

زندگی بی تو جهنم می شود
سکته ،اسبابش فراهم می شود

ای فدای قُد قُدایت باز گرد
این دل و جانم فدایت باز گرد

بی تو باور کن که مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن بهتر است

از خر شیطان بیا پایین عزیز
عشوه کم کن ،زهر در جامم مریز

تازگی از دیگران دل می بری
هرکه بامش بیش ،با او می پری

در نبودِ هیکل زیبای تو
دلخوشم با سنگدان و پای تو

پس چه شد آن بال های خوشگلت
لک زده است این دل برای شنسلت

ذهن یخچالم پُر است از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو دلبرو

تخم خود را لا اقل از ما نگیر
تا که با خاگینه اش گردیم سیر 

 


[ سه شنبه 90/7/19 ] [ 6:0 صبح ] [ بابک باباپور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

هر چی که بخوای از عکس، داستان، ترفند مو بایل و کامپیوتر،ترفند ایرانسل،بازی،دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس و ....
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 82
کل بازدیدها: 939934